تغییر و تحولات همیشه با عبرت اموزی برای بشر است. اگر انسان به انچه که دین وانبیای الهی گفتند و مسیر صحیح را پش روی پای بشر گذاشتند عمل نمایند به یقین به فلاح و رستگاری دست پیدا خواهد کرد. این از سنت های لایتغیر الهی است. نظامهای سیاسی –اجتماعی نیز مشمول این سنت الهی هستند. فراز و فرود نظامهای سیاسی همانند آن چه که در قانون خلقت امده تابع اسباب و مسبباتی است که به گفته معصوم ذات مقدس احدیت ابا دارد از اینکه امور تکوینی در غیر از مجراهای طبیعی اش در عالم ماده وتکوین جریان یابد(ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها).
تحولات کشورهای منطقه و بروز انقلابات بیش از پیش تحلیلگران سیاسی را به عبرت های سیاسی فرا می خواند. مخصوصا ان تحلیلگرانی که در صددند تا با نگاهی به گذشته تاریخ مرز و بومشان؛ افق اینده را بر اساس تجربه اندوزی از گذشته ترسیم کنند. به سخن دیگر عبارت "گذشته چراغ راه آینده است" بهترین و گویاترین عبارت برای این منظور است.
از این رو این سوال مطرح است که آیا نظامهای سیاسی از حوادث منطقه درس عبرت می گیرند و یا کماکان بر طبل خود محوری حاکمانشان می کوبند و روزی به اراده ملتها تن در خواهند داد که بر آن فایدهای متصور نیست. به نظر می رسد از قبل این انقلابات در منطقه، عبرتهایی خود را می نمایاند که می تواند از سوی سیاستمداران برای گرفتار و مبتلا نشدن به سرنوشت سیاسی دیکتاتورهای منطقه مورد توجه و اهتمام ویژه قرار گیرد. این عبرتها عبارتند از:
1- بحران مشروعییت
مهمترین عبرتی که نظام های با ساختار سیاسی استبدادی می بایستی از انقلابات منطقه خاورمیانه و جهان عرب برگیرند پر کردن خلا ناشی از بحران مشروعیت است. بلا شک دلیل اصلی رو گردانی مردم از این نظامها به فقدان مقبولیت و مشروعیت آنان بر می گردد. این بحران نیز زمانی شکل می گیرد که اراده و خواسته های مردمی در زیرچرخ اراده حاکمان وخواسته های انان له گردد و صاحب منصبان قدرت سیاسی بدون توجه به نیازهای مردمی بر خر مراد خویش سوار شده و توجهی به اراده مردمی ننمایند.
شاخصه اصلی این بحران نیز شکل گیری شکاف میان مردم و حاکمان می باشد به گونه ای که مردم دیگر زمامداران را بخشی از خود به حساب نمی آورند و به نوعی با انان احساس بیگانگی می نمایند. در این حالت نظام سیاسی برای بقای خویش به ابزارهای خشونت امیز متوسل می شود.
در انقلابات اخیر منطقه شاهد بودیم که برخی از این نظام ها با استفاده از تجهیزات نظامی و حتی تانک و هواپیما که برای جنگهای نظامی و در مقابل دشمن مورد استفاده قرار می گیرد علیه مردمانشان به کار گرفتند.
به کار گیری توپ و تانک و هواپیما از سوی معمر قذافی در لیبی و حسنی مبارک در مصر و علی عبدالله صالح در یمن و ال خلیفه در بحرین نشان دهنده اوج بحران مشروعیت این قبیل از نظام ها بوده که برخی تغییر کردند و برخی دیگر نیز با اراده مردمی در حال دست و پنجه نرم کردن می باشند.
از این رو مطلوب است که نظام های سیاسی استبدادی و با ساختار ضد مردمی برای مشروعیت سازی بیش از آن که به ابزارهای خشونت آمیز متوسل شوند به خواسته های مردمی تن در داده و با جابجایی مسالمت آمیز قدرت سیاسی فضای جدیدی را پیش روی ملتهایشان بگشایند و مطمئن باشند که با این جابجایی های عاقبت بخیری سیاسی نیصبشان خواهد شد چرا که تحولات سیاسی به گونه ای است که وقتی زمان آن فرا برسد هیچ ابزاری توانایی جلوگیری از آن را نخواهد داشت.
اگرچه نظام سیاسی در کوتاه مدت بتواند آن را سرکوب نماید امامطمئنا در دراز مدت تغییر حتمی خواهد بود. تجربه تاریخی ملتهای دیگر و مخصوصا ملت ایران در مقابل نظام استبدادی شاهنشاهی بهترین گواه بر این مدعاست...
2-بحران گردش نخبگان
حضور نخبگان سیاسی در تصمیم گیری های سیاسی یک نظام سیاسی بیانگر بالندگی و پویایی نظام واز امهات نظام های دموکراتیک می باشد. فقدان این خصیصه در یک نظام سیاسی رویکرد مستبدانه و فرد محوری در تصمیم سازی های یک نظام را به اثبات می رساند.
فرجام نیز ایجاد چالش میان نخبگان در حوزه های مختلف با نظام سیاسی از یکسو و راس قدرت سیاسی از سوی دیگر می باشد که رویه سیاسی نیز تا کنون ثابت کرده است که کشمکش میان این دو در نهایت به ضرر منافع ملی بوده ودر مواردی سبب منازعات پر هزینه داخلی ویا مانند کشورهای منطقه جابجایی توام با هزینه قدرت سیاسی ودخالت بیگانگان گردیده است.
اندک تامل در جریانات سیاسی در گیر در این کشورها و ریخت شناسی این جریانات و افراد منتسب به آن بیانگر ان است که در یک سوی این جریان نخبگانی حضور داشتند که یا در صحنه قدرت سیاسی به بازی گرفته نشدند ویا به دلیل انتقاذ به سیاستهای افرادی مانند معمر قذافی و یا حسنی مبارک تا مرز حذف فیزیکی پیش رفتند.
ادبیات کلامی قذافی با این افراد بیانگر اوج اهانت وتحقیری است که قذافی ذر حق این افراد روا داشته وحتی آنها را موش صحرایی نیز خطاب می نموده که در نهایت نیز همین موشهای صحرایی با وعده اعطای امتیازات اقتصادی به سران ناتو بعد از معمر قذافی دمار از روزگار وی درامدند و به بدترین وضع ممکن قدرت سیاسی را به معارضانش سپرد.
از این رو اگر اشخاصی مانند قذافی و یا مبارک و دیگر سیاست مداران کنونی منطقه می فهمیدند که می بابیستی در ساختار قدرت سیاسی جایی برای نخبگان منتقدشان نیز ببینند و فضا را برای جابجایی مسالمت امیز قدرت فراهم اورند به چنین سرنوشت نکبت باری گرفتار نمی شدند.بنابراین برای باقی نظامهای سیاسی این امر عبرتی است تا ذریابند که می بایستی فضای سیاسی برای شنیدن ارای مختلف وسلایق گوناگون سیاسی باز کنند تا مبادا به سرنوشت چنین نظامهایی مبتلا شوند.
3- بحران جریان آزاد اطلاعات
وجود رسانه های آزاد و مستقل در هرکشوری اولا برای رصد عملکرد مسوولان و در ثانی برای در اختیار گذاشتن اطلاعات در اختیار توده مردم امری ضروری واز واجبات سیاسی است. ومسلما هر نظامی که از وجود رسانه های ازاد ومستقل واهمه دارد ویا برای انان محدودیتهایی ایجاد می کند در صدد ان است تا مردم از کم و کیف سیاستهای شان آگاه نگردنند. خواه در نظام های دموکرات باشد ویا در نظامهای استبدادی. (البته این نکته نیز قابل ذکر است که منظور در اختیار نهادن اطلاعات درست وواقع در اختیار توده مردم است نه اطلاعات غلط و نادرست که این احتمال نیز وجود دارد از سوی رسانه ها به آنان دامن زده بشود).
درباره انقلابات منطقه این بحران بیش از پیش خود را می نمایاند چرا که بسیاری از ژورنالیست های منتقد این نظام ها در گوشه زندان ها به سر می بردند و برخی از آنان مانند بحرین کماکان در زندان به سرمی برند و مورد شکنجه و آزار و اذیت جسمی آل خلیفه قرار می گیرند. تحولات این کشورها یادآور نوع برخورد در تاریخ ایران از سوی نظام شاهنشاهی و یا شاهان قبل از پهلوی ها با روزنامه نگارانی است که برخی از آنان در بدترین شرایط روحی وجسمی در زندان های نظامهای شاهی قرار داشتند. در حکومت های ساقط شده جریان ازاد اطلاعات به هیچ وجه وجود نداشته است.
کافی بود تا علاقه مندان به تحولات سیاسی منطقه از زمان شکل گیری اعتراضات در طی قریب به یک سال اخیر تحولات این کشورها را رصد می کردند و به راحتی واضح بود که مثلا رسانه های تصویری به صورن کاملا بسته و در اختیار نظام حاکم قرار داشته و با پخش تصاویر حماسی و یا طرفداران قلیل در برخی از میادین شهر این گونه وانمود کنند که اتفاقی در حال رخ دادن نیست.
این امر در کنار چند دهه انسداد رسانه ای در این کشورها بوده است. از اینرو در جهان کنونی که عصر اطلاعات و تکنولوژیک می باشد و به راحتی دسترسی به هزاران اخبار از طرق گوناگون امکان پذیر است محروم نمودن جامعه از دست یابی به اطلاعات مورد نیاز نوعی خودکشی سیاسی است که غالب این نظامها با انسداد رسانه ای به ان تن در دادند و سر نوشتشان نیز چنین گزدیده است. از اینرو ضروری است که نظام های سیاسی برای مشروعیت زایی بیشتر فضای جریان اطلاع رسانی را منطقی و مبتنی بر رویکرد مفعت ملی گرایی هدایت نمایند.
اگرچه در کنار این سه عبرت به عبرت های دیگری نیز می توان اشاره نمود اما به نظر می رسد این سه بحران محور اصلی بحرانهای نظامهای منطقه و فصل مشترک چرایی بروز انقلابات منطقه است.